خدا و عشق


عاشق

 

خدا به عشق گفت:من تورا  افریدم و تو نیز مرا در قلب انسان ها زنده کردی

 

عشق گفت:زنده کردنت بسی دشوار بود.

 

خدا گفت:تو از عهده ی این کار بر امدی

 

عشق گفت:اری اما موی مرا سپید کرد

 

خدا گفت:به تو عمری دوباره می دهم

 

عشق گفت:باری دیگر نیز پیر می شوم

 

مدت ها بگذشت و بازهم خدا و عشق به گفتگو پرداختند.

 خدا گفت:از چه شکسته شده ای ؟

عشق گفت:دلخونم تو دل خونترم نکن

خدا گفت:چه بر تو گذشته که این همه اشفته ای؟

عشق گفت:مرابه تمسخر گرفته اند

خدا گفت:چه کسی تورا به تمسخر گرفته؟

عشق گفت:بنده هایت که دم از عشق میزنند

خدا گفت:چگونه؟

عشق گفت:با دروغ و نیرنگ و حیله و فریب کاری

خدا گفت:به تو عمری دوباره خواهم داد

عشق گفت:ایا قصد داری که من از بین بروم؟

خدا گفت:نه هرگز

عشق گفت:بنده هایت با قلب های کینه ای خود،با دل های سیاه و بد ذات خود مرا نابود خواهند کرد

 

دیگر خدا هیچ چیزی نگفت............

 

برگرفته:http://asmanekaghazi.loxblog.com/



نظرات شما عزیزان:

۩۞۩ عشقي نا فرجام ۩۞۩
ساعت1:01---29 اسفند 1390
سلام دوست عزيز ممنون از اينكه بهم سر زدي .. بهت تبريك ميگم وب قشنگي داري .

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:

| دو شنبه 29 اسفند 1390برچسب:,| 1:38 | مرتضی|

De$ign:khanoomi